با خدا شاد باش

ناراحت نباش

دیروز هم ناراحت بودی سودی نداشت

هزار بار هم که ناراحت باشی باز سودی ندارد

پس با خدا شاد باش

10سوالی که خدا نمیپرسد!


10سوالی که خدا نمیپرسد!

1-خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

2-خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بودبلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر نیازمندیا مومن در خانه ات خوش آمد گفتی؟

4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

5-خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتیبلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق ودلسوز بودی؟

6-خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بودبلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟

7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بودبلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟

8-خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدیبلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

9-خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی وراهت را عوض کنی بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.

10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندیبلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی

بدرقه


ميدوني وقتي خدا داشت بدرقت ميکرد چي گفت؟

گفت:

 اين جايي که دارم ميفرستمت مردمي داره که ميشکننت نکنه غصه بخوري من باهاتم تنهات نميذارم ...تو کوله بارت عشق ميذارم تا بگذري...قلب ميذارم تا جا بدي...اشک ميذارم تا همراهيت کنه...

و مرگ ميذارم تا بدوني که برميگردي پيشم

نازنینم آدم...


پس از آفرینش آدم ،خدا گفت به او:
نازنینم آدم،با تو رازی دارم،اندکی پیشتر آی.آدم آرام و نجیب آمد پیش،زیر چشمی به خدا می نگریست؛محو لبخند غم آلود خدا،دلش انگار گریست.
نازنینم آدم،(قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید)یاد من باش که بس تنهایم.بغض آدم ترکید،گونه هایش لرزید ،وبه خدا گفت:من به اندازه ی.......من به اندازه ی گل های بهشت........نه.......به اندازه ی عرش.......نه ........نه،........من به اندازه ی تنهاییت ای هستی من ؛دوستدارت هستم.
آدم کوله اش را برداشت.خسته و سخت قدم برمی داشت،راهی ظلمت پرشور زمین.طفلکی بنده غمگین،آدم؛در میان لحظه ی جانکاه هبوط،باز از خدا شنید که گفت:نازنینم آدم،نه به اندازه ی تنهایی من،نه به اندازه عرش،نه به اندازه ی گل های بهشت.. که به اندازه ی یک دانهی گندم فقط یادم باش.
{نازنینم آدم،نبری از یادم}


خیلی قشنگه منکه خودم خیلی خوشم اومد ازش امیدوارم شما هم خوشتون بیاد.


محرم...


باز محرم شدو دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکست

باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست

آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست

قاسم ولیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست

محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است


شیطان...


به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد.

پرسیدم: «چرا می خندی؟«

پاسخ داد: «از حماقت تو خنده ام می گیرد»

پرسیدم: «مگر چه كرده ام؟«
گفت: «مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تو نكرده ام«

با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟
جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند

پرسیدم: «پس تو چه كاره ای؟«
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز»

توکل...


توکل یعنی اجازه دادن به خداوند

که خودش تصمیم بگیرد!
تو فقط بخواه و آرزو کن
اما پیشاپیش شاد باش!
و ایمان داشته باش که رویاهایت
هم چون بارانی در حال فرو ریختنند!
پیشاپیش شاد باش و شکر گذار
چرا که خداوند نه به قدر رویاها
بلکه به اندازه ایمان و اطمینان توست که می بخشد!

شیطان


خدای تو و یوسف

يوسف مي دانست که تمام درها بسته اند ؛

اما بخاطر خدا و تنها به اميد او ،

به سوي درهاي بسته دويد و تمام درهاي بسته برايش باز شد ...

*****

اگر تمام درهاي دنيا هم به رويت بسته شدند ؛

تو هم بخاطر خدا و با اعتماد به او ، به سوي درهاي بسته بدو ،

چون :

خــداي تــو و يوســف يکـيــسـت ...

معشوق من....


چه زیبــــایی، معشـــــوق مـــــن؛

اســــمت، حســــت، عشــــقت، دردت، درمانت، داده ات،

نداده ات، وصــــلت، هجــــرانت؛

و رؤیای مجــــنون شدنت، همه زیــــباست؛

مرا مجنــــونِ وصالــــت کـــن، ای پروردگـــــار مهربانــــم ...


خداوندا...

خداوندا..

من از احساس بيهوده بودن ؛  من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چون مرداب مي ترسم


خداوندا...

من از مرگ محبت من از اعدام احساس به دست دوستان دور يا نزديک مي ترسم


خداوندا..

 من از ماندن مي ترسم خداوندا من از رفتن مي ترسم...


خداوندا...

 من از خود نيز مي ترسم ...


خداوندا... پناهم ده

خدایا دوستت دارم...


عمیقترین دردزندگی...

دل بستن به کسی است

که بدانی...!!!

هرگزبه توتعلق ندارد!

ولی

خدا همیشه برای ماست


پروردگار من....


پروردگار من........


جای سوره ای در قرآنــــتــــــ خالی مانده است......


نام آن این است:


ســـــوره ی عــــــــشقـــــــ



و این چنین آغاز میشود:




(( و ای آدم...به یاد بیاور زمانی را که از همه رانده شدی....


و به سوی من آمدی و من تو را با آغوش باز پذیرفتم)).......!


خدایا دوستت دارم........

قرآن


قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .


قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند.. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …


خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.



"دکتر علی شریعتی"

باتو...

و بی چاره این دل! که مانده و در گل نشسته و تنها به پرواز می اندیشد.

آیا راه آسمان برای من هم باز است؟

آیا شرابش برای من هم نیز پیمانه می شود؟

و آیا درد او درمان من نیز می گردد؟

و ندایی پاسخم می دهد:

اِن تَنصروا الله یَنصُرکُم ...

آیا تو مرا یاری می کنی تا یار همیشگی ات باشیم؟

فاذکُرونی اَذکُرکُم ...

و آیا تو مرا یاد می کنی، تا یاد همیشگی ات باشیم؟

پس اینجا انتخاب با توست!

انتخاب با توست!

با تو ...

میلاد امام زمان


عمریست که از حضور او جا ماندیم
در غـربت سـرد خویش تنها ماندیم
او مـنتظرست تـا کــه مـا بـرگـردیم
مایـیـم کـه در غیبت کـبری مـاندیم




میلاد امام زمان (عج) مبارک

خدایا!


بهشت و جهنم

روزی یک مرد با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!'
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد.
تخمین زده شده که 93% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد، زیرا آنها تنها به خود می اندیشند، ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشید، این پیام را برای دیگران ارسال نمایید، من جزء آن 7% بودم، همچنین به یاد داشته باشید که من همیشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما سهیم شوم

عشق خدایی....

روزی مجنون از روی سجاده ی شخصی در حال نماز رد شد...

شخص سریع نمازش را شکست وخطاب به مجنون گفت

ای دیوانه مگر ندیدی در حال راز ونیاز باخدا بودم...

مجنون باتعجب گفت من که عاشق لیلا هستم تورا ندیدم...توچگونه من را دیدی وقتی در حال راز ونیاز باخدا هستی.........

بهترین دوست من

 از دست دادن دوستان غربت است (حضرت امام علی (ع))

غریب کسی است که دوستانش را از دست داده باشد

 و بهترین دوست خداست


من اینجا هستم...........همیشه

در روياها ديدم كه با خدا گفتگو ميكنم.خدا پرسيد پس تو ميخواي با من گفتگو كني؟

من در پاسخ گفتم اگر وقت داريد،خدا خنديد و گفت وقت من بينهايت است
پرسيدم چه چيز بشر تو را بيشتر متعجب ميسازد،خدا پاسخ داد كودكيشان
اينكه انها ار كودكي شان خسته مي شوند و عجله دارند كه بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها آرزو ميكنند باز كودك شوند.
اينكه انها سلامتي خود را از دست ميدهند تا پول بدست بياورند و بعد پولشان را از دست ميدهند تا سلامتي از دست رفته شان را باز جويند.
اينكه با اضطراب به آينده مينگرند و حال خويش را فراموش ميكنند.بنابراين نه در حال زندگي ميكنند نه در آينده
اينكه آنها به گونه اي زندگي ميكنند كه هرگز نميميرند.و به گونه اي ميميرند كه هرگز نزيسته اند
دستهاي خدا دستانم را گرفت و مدتي سكوت كرديم و من دوباره پرسيدم
به عنوان پدر ميخواهي فرزندانت كدام درسهاي زندگي را بياموزند
گفت بياموزند كه انها نمي توانند كسي را وادار كنند كه عاشقشان باشند.
همه كاري كه انها مي توانند بكنند اين است كه اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.
بياموزند كه درست نيست خودشان را با ديگران مقايسه كنند.
بياموزند كه فقط چند ثانيه طول ميكشد تا زخمهاي عميق در قلب انها كه دوستشان داريم ايجاد كنيم.
اما سالها طول ميكشد تا ان زخمها را التيام بخشيم.
بياموزند كه ثروتمند كسي نيست كه بيشترينها را دارد،بلكه كسي هست كه به كمترينها نياز دارد.
بياموزند كه دو نفر ميتوانند به يك نقطه نگاه كنند و متفاوت ببينند.بياموزند كه كافي نيست كه ديگران را فقط ببخشند.بلكه خود را نيز بايد ببخشند.
من با خضوع گفتم از شما به خاطر اين گفتگو سپاسگزارم آيا چيز ديگري هست كه دوست داريد كه به فرزندانتان بگوئيد.
خداوند لبخند زد و گفت: فقط اينكه بدانند من اينجا هستم ............. هميشه

هفت شماره

                                           هفت شماره را میگیرم ...

(ایمان ، عشق ، محبت ، صداقت ، ایثار ، وفاداری ، عدل)

... بــــــــــــــــــــوق ...

شماره مورد نظر در شبكه زندگی انسانها موجود نمی باشد،
لطفا" مجددا" شماره گیری نفرمایید !
ادامه نوشته

شهادت حضرت زهرا(س)

دیگر آن خنده‌ی زیبا به لب مولا نیست  / همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست

قطره‌ی اشک علی تا به ته چاه رسید  / چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست

خزان زود هنگام و کبود شدن یاس بوستان پیامبر به همه دوستان ،تسلیت باد.


آرامش من

به خدا گفتم :

« بیا جهان را قسمت کنیم آسمون واسه من ابراش مال تو

دریا مال من موجش مال تو ماه مال من خورشید مال تو … »

خدا خندید و گفت : « تو بندگی کن ، همه دنیا مال تو …من هم مال تو


آرامش چیست؟

نگاه به گذشته و شکر خدا.

نگاه به آینده و اعتماد به خدا.

نگاه به اطراف و جستجوی خدا.

نگاه به درون و دیدن خدا .

” لحظه هایتان سرشار از بوی خدا”


تنها روزنه امید

خــــدا تنها روزنه امیدی است كه هیچگاه بسته نمیشود،


تنها كسی است كه با دهان بسته هم میتوان صدایش كرد،

با پای شكسته هم میتوان سراغش رفت،

تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمیدارد،

تنهاكسی است كه وقتی همه رفتند میماند

وقتی همه پشت كردند آغوش میگشاید،

وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود

و تنها سلطانی است كه دلش با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه كردن.

خـــــــــــدا را برایتان آرزو دارم...

کلاس درس خدا...

تـــو کــلاس درس خـــدا .. !اونیـکــه ناشــکری مـــی کنـــه رد میشـــه اونیــکـــه نـالـــه مـــی کنـــه تجدیـــــد میشـــه اونیکـــــه صبـــــر میکنـــــه قبول میشــــه اونیکـــــه شکـــــر میکنـــــه شاگـــــرد ممتـــاز میشـــــه دعـــــا می کنـــــم همیشـــــه شاگـــــرد ممتـــــاز خدا باشـــــی ، دعـــــا کن تا همکـــــلاس باشیـــــم .. !!

خدایا من کدومشم نکنه مردود شم !خدایا من فقط تورو دارم ببخشم بابت ناشکریهام!

خدا...

خدا تنها روزنه ی امیدی است که هیچگاه بسته نمی شود...

تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد...

با پای شکسته هم می توان سراغش رفت...

تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر می خرد...

تنها کسی است که وقتی همه رفتند، می ماند...

وقتی همه پشت کردند، آغوش می گشاید...

وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود...

و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد، نه با تنبیه کردن...

خدایا دوستت دارم

من امشب تا سحر

                  خوابم نخواهد برد

وجودم از تمنای تو سرشار است

                             هوا آرام شب خاموش

                                              راه آسمانها باز...

                                     

                          *خدایا دوستت دارم*

فقط خدا..


يك جمله ی زیبا از طرف خدا :

قبل از خواب دیگران را ببخش ؛

و من قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را بخشیده ام




خدايا...


خواستم بگويم تنهايم ،

اما نگاه خندانت مرا شرمگين کرد ؛

چه کسي بهتر از تو ...؟

شیطان!!!

رسول خدا فرمود: زمانی موسی نشسته بود که ناگاه شیطان سوی او آمد و کلاه

 درازی به سر داشت. نزدیک او که رسید کلاه از سر برداشت و به او سلام کرد.

 موسی گفت تو کیستی؟ گفت من شیطانم.موسی گفت شیطان تویی! خدا آواره ات کند.

شیطان گفت من آمده ام به خاطر منزلتی که نزد خدا داری سلامت کنم.

 موسی گفت این کلاه چیست؟ گفت به وسیله این کلاه دل آدمیزاد را می ربایم.

موسی گفت به من خبر ده از گناهی که چون آدمیزاد مرتکب شود بر او

مسلط می شوی ؟

گفت هنگامی که او از خودش خوشش آید و عملش را زیاد شمارد و گناهش

 را کوچک بشمارد.